دیروز رفتیم سرچاه برات یه ببعی خوشگل خریدیم که برات عقیقه کنیم.امروز ظهر مامان و اینا و عموها همه نهار خونه ما بودن براشون جگر و گوشت داغ پختیم حیف که نشد خودم بخورم آخه خیلی خوشمزه شده بودوالبته اونا که خوردن گفتن......... ...
امروز دوشنبه 25 فروردین بابایی امروز قراره تو رو ببریم بشوریم تمیز شی بعد بخورمت ساعت یک ظهر تو رو بردن حمام. در غیاب من!! آخخه من سرکار بودم ولی وقتی برگشتم اینقده ناز شده بودی که همونجا با اینکه خواب بودی چند تا بوس آبدار کردمت که بیدار شدی ولی گریه نکردی... ...